A0:  چي شد؟
نوشته شده توسط : ¤●*♥.•*ArezoO¤●*♥.•*

سعیده:چتونه همه زل زدین به من؟نترسين بابا ...حاضر شدن از ما حمایت کنن فقط...

دخترا اجازه ندادن سعیده حرفش رو تموم کنه و شروع کردن به جیغ و داد و هورا کشیدن!

سعیده:صبر کنین بابا هنوز حرفم تموم نشده.

دخترا باز زل زدن به سعیده!

سعیده:اونا گفتن برای شروع کار باید یه مدت به عنوان کارآموز اینجا فعالیت کنیم.

محدثه:یعنی چی؟کارآموزی واسه چی؟

سعیده:ما که کاملا با کمپانی و جزئیات و سبک موسیقی اینجا آشنا نیستیم...

زهرا:آهان یعنی بعد از عمری درس خوندن باز باید بشینیم سر کلاس!                          مطهره:واای...نه!

سعیده:این طوری هام نیست قراره بایه گروه صحبت کنن تا روزی چند ساعت در روز باهامون کار کنه...

آرزو:چه گروهی؟

سعیده:هنوز معلوم نیس...بعد از ظهر معلوم میشه.اولین جلسه تمرین امروز بعداز ظهره...ساعت 3.

محدثه نگاهی به ساعتش انداخت:پس وقت زیادی نمونده. لااقل بریم یه جایی ناهار بخوریم برگردیم...

آرزو:فقط تو رو خدا کیمچی نباشه!

همه دخترا زدند زیر خنده...

دخترا واسه ناهار کیمباپ خوردند و حدود ساعت 2 به کمپانی برگشتند. آقای یو (یکی از مسئولان کمپانی) اون ها رو به سالن تمرین راهنمایی کرد و به هر کدومشون یک دست لباس برای تمرینات داد.لباسها شامل یه تاب دامن قرمز همراه با تل و کفش کتونی سفید میشد که کلمه اس ام اینترتیمنت گوشه اون نوشته شده بود.دخترا به رختکن رفتن تا لباسشون رو عوض کنن...

محدثه: لباسای خوشملیه هااا!!                                        زهرا: آره بهشون نمیاد اینقدر باسلیقه باشن!

سعیده:اظهار نظر کافیه بیاین بریم.

ساعت دو و نیم بود و دخترا که توی لباس جدیدشون خیلی ناز شده بودن تصمیم گرفتن وقت رو از دست ندن و خودشون شروع کردن به تمرین.

تا این که ساعت سه و نیم شد اما هنوز خبری از معلمای داستان نشده بود.دخترا خسته بودن و حوصلشون سر رفته بود.

تا اینکه صدای در سالن اومد و یه مرد کت شلواری با عجله  وارد شد. سعیده بلند شد و صدای آهنگی که باهاش تمرین میکردن رو بست.

مرد خوشتیپ خودش رومعرفی کرد:سلام...من پارک جونگ سو هستم لیدر  گروه سوپرجونیور...همون گروهی که قراره شمارو همراهی کنه.ببخشید یه ذره دیر شد...

که نگاهش خورد به چهره متعجب دخترا!اونا شوکه شده بودن و از شدت تعجب زبونشون بند اومده بود. محدثه: سوپر جونیور؟

مطهره:پارک جونگ سو؟                                  زهرا:عه...تعجب نداره،همون لیتوک خودمونه دیگه!

سعیده با لگد زد به پای زهرا!لیتوک لبخندی زد و سرش رو انداخت پایین.

سعیده رفت جلو با لیتوک دست داد و گفت: بله ...از آشنایی باشما خوشبختم. من سعیده هستم لیدر گروه پین-آپ گرلز...

و بقیه اعضا رو هم به لیتوک معرفی کرد.

آرزو:راسی ایتوک چرا اینقدر دیر کردی؟

مطهره به آرزو چشم غره ای رفت و آرزو متوجه شد که بد حرف زده...

آرزو: منظورم اینه که...

لیتوک: درسته حق باتوئه...یه کم ترافیک بود. به هر حال امیدوارم مارو ببخشین که دیر کردیم.

زهرا: شما رو؟!

لیتوک: بله بقیه اعضا توی رختکن ان ...الان میان. با اجازتون من میرم کارهای اداری رو انجام بدم.

زهرا:خواهش میکنم اجازه ماهم دست....  آآآآآآآآآآخ!

یه لگد دیگه نصیبش شد!

در مدتی که لیتوک برای کارهای اداری به دفتر مرکزی رفته بود بقیه اعضای سوجو هم اومده بودند.لباس پسرا شامل تیشرت سفید،شلوار همراه با کفش ورزشی میشد(وااای توی این لباس ها خیلی جذاب شده بودن! من یادمه!) وقتی لیتوک برگشت دخترا کاملا باپسرا آشنا شده بودن تا جایی که به خاطر تاخیر سوجوها با هم دیگه دعوا هم کردن! هیچول بادیدن لیتوک گفت: عه لیتوک چه زود کارت تموم شد!!!

مطهره: وا...چه حرفا! لیتوک حالا میخوای برو یه دور دیگه بزن برگرد...تافردا هستیم،حالا دیر نمیشه!!!

هیچول:پیشنهاد خوبیه!                                                        لیتوک:چی شد؟

یسانگ:هیچی ...                                                               مطهره:چی چی رو هیچی؟

سعیده:میشه بس کنید؟دیگه باید تمرین شروع کنیم.

زهرا: اما سعیده ما الان یه ساعته که تمرین رو شروع کردیم.

هیچول:هی ما بیکارنیستیم که منتظر بشینیم تلفن زنگ بخوره تا بیایم مهارتمونو به تازه کارایی مث تو یاد بدیم!

زهرا دستاشو مشت کرده بود و از شدت عصبانیت سرخ شده بود:چــــــــــــــی گــــــــــفتـــــــی؟؟؟؟؟؟؟

دونگهه اومد جلو:کافیه دیگه...حق باسعیده اس باید تمرین رو شروع کنیم.شماهم مارو ببخشید دیگه.ترافیک بود خب.قول میدم تمرینات بعدی تکرار نشه!

شیوون:امادونگهه...

شیندونگ جلوی شیوون رو گرفت و گفت:درسته...معذرت میخوایم.

دخترا نمیدونستن باید چی بگن نهایتا محدثه سکوت رو شکست:ماهم معذرت میخوایم که صدامونو بردیم بالا.دیگه تمرین رو شروع کنیم نه؟

همه سرشون رو به علامت تایید تکون دادن و بالاخره اولین جلسه تمرینات شروع شد.به این ترتیب که هر دختری دوتا معلم داشت که باهاش رقص و خوانندگی کار میکردند.

دونگهه و ايونهيوك با محدثه کار میکردن:

 

شيندونگ و سونگمین با آرزو:

 

كيوهيون و ريووك با زهرا:

هیچول و يسانگ با مطهره:

و لیتوک و شيوون با سعیده:

 

همه کارها تا پایان تمرینات خوب پیش رفت البته هنوز هم ریزه کل کل هایی بین دخترا(مجاز از مطهره) و پسرها(مجاز از هیچول) وجود داشت بعد از تمرینات لیتوک گفت که اگه همه موافق باشند قصد داره تا به مناسبت همکاری دو گروه و رفع کدورت ها همه رو به شام دعوت کنه اما دخترا مخالفت کردند و گفتند که قصد دارن خودشون این کارو انجام بدن...پسرها هم از خدا خواسته موافقت کردن.قرار شد مهمونی در باری در منطقه کانگ نام برگزار بشه.

وا3 امروز کافیه ...

امیدوارم تا داستان مهمونی خوش و خرم باشین!

بای

 

 




:: بازدید از این مطلب : 481
|
امتیاز مطلب : 63
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : 18 آذر 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/commenting/avatars/superjunior-869025jpeg
فرزانه در تاریخ : 1389/10/10/5 - - گفته است :
سلام...عزیزم...
خوب...
با همون یونهو بزارم...
چون..در موردش میدونی...راحت تر میتونی بنویسی...
مر30 ...

/weblog/file/img/m.jpg
فرزانه در تاریخ : 1389/10/8/3 - - گفته است :
مر30 عزیزم...
ولییییییی...یه چیزی...
اینکه گفتی منم تو داستان باشم...تو این داستانه یا یه داستانه دیگست؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آخه اینو شروع کردی...وا3 همین میگم...

/commenting/avatars/superjunior-246324jpeg
فرزانه در تاریخ : 1389/10/8/3 - - گفته است :
خواستم لینکتون کنم...دیدم لینک نمیشید...اصلا این بلاگفا با لوکس بلاگ مشکل داره . ..اساسی...

/commenting/avatars/superjunior-610411jpeg
فرزانه در تاریخ : 1389/10/8/3 - - گفته است :
هیییییییییی
آخ جون...
راستش ...(خواننده)
و...
حتما باید از گروه سوپرجونیور باشه؟؟
اگه نه ...من یونگ سنگ (ss) بعدش...
یونهو از (dbsk)رو دوست دارم..
از سوپرجونیور هم از لیتیوک خوشم میاد...
ولی یونگیه من از همه مقدم تره...
آرزو جونم میشه بگی از کی داستانو میزاری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

/weblog/file/img/m.jpg
سحر در تاریخ : 1389/10/7/2 - - گفته است :
سلام آرزو جون

قبولم ديگه؟

خوب حالا كه قبولم آي ديمو ميدم من وب ندارم

درباره خودمم تو يه نظر خوصوصي برات حرف ميزنم

مرسي گلم شاد باشي


پاسخ: سحر جون قبول قبولي فقط بگو يسانگ رو بيشتر دوست داري يا ايونهيوك تا داستانا رو در موردت شروع كنم توضيحاتت هم عالي بود مر30 گلم راستي سحرجون توي يه نظر خصوصي تاريخ تولدت رو هم بگو ممنون

/weblog/file/img/m.jpg
سعيده در تاریخ : 1389/10/2/4 - - گفته است :
چطوري؟داريم با دخترداييم كيف مي كنيم.دمت گرم كارت عالي بود

/commenting/avatars/superjunior-563140.jpg
سحر در تاریخ : 1389/9/27/6 - - گفته است :
سلام آرزو خانم

عضو جديد مي پذيري؟

منم عاشق كره ام دوست دارم منم تو داستانات باشم امكانش هست؟

منتظرم

موفق باشي گلم
حتما ولی آدرس وب نذاشتی سحر جون!

/weblog/file/img/m.jpg
حمید در تاریخ : 1389/9/21/0 - - گفته است :
سلام آرزو خانوم.
خواستم بگم تو وب دومم که شما لینکش نکردین(شوخی کردم)آپم اگه خواستی و امکان دانلود آهنگ با حجم بالا رو داری بیا.
منتظرم.

/commenting/avatars/avatar16.jpg
محدثه در تاریخ : 1389/9/18/4 - - گفته است :
سلام آرزو خانم می بینم که با داداش من تمرین می کنی!
دستت دردنکنه خوندم قشنگ بود خوشم اومد موفق باشی


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








cache01last1607015777